دلنوشته ها

آرشیو تمام مطالبی که طی سالها تو وبلاگم نوشتم.

آخرین پنج شنبه ....

نمیدونم چند ماه شده که دیگه آخرین پنج شنبه ماه رو از ساعت 3 تو کافه « محمد تهرانی » جمع نمی شویم؟!!

ولی اصلا انتظار نداشتم دیروز بی اختیار برای رسیدن به کافه محمد تهرانی اینقدر هیجان داشته باشم... نمیدونم چرا ولی دوست داشتم برم کافه بشینم و یادی از خاطرات قدیم بکنم.

سریعتر از تیم جدا شدم و خودمو رسوندم کافه محمد تهرانی مثل همیشه وارد شدم و با صدای بلند گفتم ... سلام علی آقا .... دنبال اون ویترین شیشه ای قدیمی می گشتم تا قاب عکسهای کافه رو ببینم ولی نبود ... کمی جا خوردم... ازش پرسیدم و گفتم قاب عکسها رو چیکار کردی علی آقا ؟ خندید و گفت اوووف چه چیزهایی میپرسی.... پاسخ دریافت شد.... 

می خواستم بشینم صبحانه رو اونجا بخورم ولی یه جورایی نارحت شده بودم... یه عکس از علی گرفتم و خدافظی کردم...

-گفت عکس منو واسه چی میخوای؟

-گفتم شاید خودت ندونی ولی خودت و کافه ات برای ما یه دنیا خاطره داره ...

 

..................................................

پی نوشت 1 : دلم برای کافه محمد تهرانی شلوغ تنگ شده بود... شب اومدم تا تو ورژن مجازی اش با بچه ها سلام و احوالپرسی کنم ولی اصلا حسش نبود... واقعی شو میخواستم...

پی نوشت 2 : نمیدونم چرا ولی دیگه دورهمی های داخل شهر با بچه های کوه حال نمیده ، راستش برام اون رنگ و حال و هوا رو نداره....

 

 

مطالب مشابه

الیمستان ...نگین جاده هراز

آرزوی آزو برآورده شد...

سفر سنگ / انجدان

توجه!!

من فقط با نام خودم " بهرام "  و با درج لینک وبلاگ کامنت ارسال میکنم. و با نام های مشابه یا عناوین مستعار کامنتی ارسال نمیکنم. درصورت ارسال کامنت مشکوک با نام من لطفا قبل از انتشار اطلاع دهید .