الیمستان....

نوشته شده توسط غریبه ( بهرام ). ارسال شده در دل نوشت ها

بعد از چند روز جستجو و هماهنگی با بچه ها تصمیم گرفتیم یه برنامه بزاریم و بریم الیمستان ...تو اینترنت خیلی دربارش خونده بودم ، مسیر رفت و برگشت ، موقعیت ، جاذبه ها و ... رو تو نت پیدا کردم .... بعد از کمی گشتن فایل جی پی اس منطقه رو هم پیدا کردم .....

قرار ما شد 5 صبح حرکت از تهران..... به علت دیر رسیدن یکی از دوستان تا ساعت 6 صبح نتونستیم حرکت کنیم. بعد از حرکت گرفتار باران شدیدی شدیم و تقریبا تا 9 صبح باران می بارید.

9.5 صبح ورودی روستا رو پیدا کردیم... اصلا تابلو مشخصی نداشت و خوشبختانه فایل GPS که داشتیم رو تو گوشی فعال کرده بودیم و اون فایل از ورودی مسیر روستا در ابتدای جاده بود و با اون تونستیم وارد مسیر روستا شویم ، از همون اول مسیر معلوم بود که روز بسیار زیبا و جالبی خواهیم داشت. مسیر روستا بسیار باریک و پر پیچ و خم و شیب دار بود بعد از 20 دقیقه و کمی توقف در مقابل امامزاده لهاش به روستای الیمستان رسیدیم.

همان لحظه رسیدن با موضوع بسیار عجیب و متاسفانه ناراحت کننده ای مواجه شدیم! ایستگاه بسیج که اجازه ورود ما به روستا رو نداد .

برگه کاغذی که بر اساس آن ار ورود ما به روستا جلوگیری به عمل آمد!

این گروه 5 نفره بسیج دلایل عجیب و غریبی رو بیان می کردن که البته هیچ کدام از موارد مورد اشاره در مورد ما صادق نبود ولی در نهایت ما رو از ورودی روستا دور کردن! ماشین رو پارک کردیم ، شال و کلاه کردیم و دوباره برگشتیم بعد از حدود 20 دقیقه بحث کارت شناسائی یکی از همراهان رو اونجا امانت گذاشتیم و حرکت کردیم !

بعد از حرکت و عبور از روستا آرزوی چندین هفته ای من برای انجام یک مراسم جنگل به واقعیت پیوست ....